جاي كه من ميرم فقط جاي يك نفره...
ﮔﻔﺘﻢ: ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﺍﺭﻱ ﻣﻴﺮﻱ؟
ﮔﻔـت: ﺁﺭﻩ ...
ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻨﻢ ﺑﻴﺎﻡ؟
ﮔﻔـﺖ: ﺟﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﺮﻡ ﺟﺎﻱ 2ﻧﻔﺮﻩ ﻧﻪ 3ﻧﻔﺮ!
ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺮﻣﻲﮔﺮﺩﻱ؟
ﻓﻘﻂ ﺧﻨﺪﻳﺪ …
ﺍﺷﮏ ﺗﻮﻱ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩ،
ﺳﺮﻣﻮ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ،
ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺯﻳﺮ ﭼﻮﻧﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺳﺮﻣﻮ ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩ
ﮔﻔـﺖ: ﺗﻮ ﮐﺠﺎ ﻣﻴﺮﻱ؟
ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻴﺮﻡ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻳﻪ ﺟﺎﻳﻲ ...
ﮔﻔـﺖ: ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺮﻳﺎ, ﻳﮑﻴﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺒﺮ !...
ﮔﻔﺘﻢ: ﺟﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﺮﻡ ﺟﺎﻱ 1ﻧﻔﺮﻩ ﻧﻪ 2ﻧﻔﺮ!
ﮔﻔـﺖ: ﺑﺮﻣﻲﮔﺮﺩﻱ؟
ﮔﻔﺘﻢ: ﺟﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻣﻴﺮﻡ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ!
ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ.. ﺍﻭﻧﻢ ﺭﻓﺖ..
ﻭﻟﻲ ﺍﻭﻥ ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺷﮏ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺧﺎﮎ ﻣﺰﺍﺭﻣﻮ ﺷﺴﺘﺸﻮ ﻣﻴﺪه.
نظرات شما عزیزان:
یک حرف و تنهایی دل میشکند مرا
نفسم میگیرد از هوس های مردم
از بوی شهوت هایشان
هی بغض میکنم و خیابان ها را طی میکنم
اروم از کنار عابرها میگذرم
از کنار عابرهای بی تفاوت
چفدر دل من سنگین میشود که قدم هایم را از روی نهایی برمیدارم
وهیچکسی جز خودم صدای فریادهای درونم را نمیشنود...
آه که چه سخت از زندگی کنار مردمی که حتی نسبت به خود بی تفاوتند...
و چه سخت است تحمل روزهایی که تورا میگریاند وبه زانو در می اورد
و پس از اندکی تامل تورا وادار به تصمیمی نو و زندگی ای جدید میسازد
و از ان پس تنها یک چیز برایت مهم است ...
اری زندگی ....
ان هم زندگی ای که تا دیروز برای اتمامش نذر میکردی و حال برای ادامه اش....